Mojtaba Seyedi

Front-end Developer & CSS Tutor

یادگیری زبان نامادری

یک مطلبی که همیشه دوست داشتم در موردش بنویسم که خاطراتش رو فراموش نکنم بحث یادگیری زبان انگلیسی بود. خیلی وقت هستش که توی چک‌لیست با اولویت پایین دارمش، اما توی چند هفته گذشته چند نفر پرسیدن از این موضوع پس الان می‌نویسم.

من این کاره نیستم

اول بگم که این یک یادداشت خودمونی هستش و من به هیچ عنوان تخصصی در این موضوع ندارم پس عواقب دنبال کردن هرکدوم از این نکات با خود خواننده می‌باشد. 😃

من حتی ساده‌ترین مدرک زبان مثل دیپلم رو هم ندارم، البته موسسه‌ای که میرفتم به من این مدرک رو داد.

یادش بخیر بعد از چندماه که مدرک آماده شده بود تماس گرفتن که بیا بگیر، منم زنگ زدم با یکی از دوستام همونجا قرار گذاشتم که هم اینو ببینم هم مدرک رو بگیرم (با یه تیر دو نشون کنم مثلا)، اگر اشتباه نکنم اون شب بارون میومد یا اینکه کلا این گفتش مدرک رو بده بذارم توی کیفم خواستی بری بدم بهت، این نامرد گذاشت توی کیفش منم یادم رفت ازش بگیرم، هنوز بعد از پنچ سال تقریبا، همونقدر که شما مدرک مارو دیدین، منم دیدم. همیشه میگم ای کاش همونجا سی ثانیه نگاش می‌کردم بعد می‌دادم بذاره توی کیفش.

محمدرضای لنتی بردار بیار اون مدرک بی‌صاحاب رو! 😄

از انگلیسی متنفر بودم

منم مثل خیلی از شماها از زبان انگلیسی متنفر بودم، همیشه برام استرس‌آور بود، همیشه من رو یاد زنگ زبانی می‌نداخت که می‌گفتم باز الان این معلمه میاد از من می‌پرسه و بلد نیستم.

در کنار ریاضی از اون دسته از درس‌هایی بود که وقتی زنگ می‌خورد انگار خبر عفو از حبس ابدم رو داده بودن (البته بعدا من عاشق ریاضی شدم، مخصوصا هندسه).

زبان در دانشگاه

گذشت و گذشت و من رفتم دانشگاه، ترم اول زبان عمومی داشتیم و طبق معمول برای من بدترین کلاس بود. از شانس ما اتفاقا یک استادِ در ظاهر خیلی دقیق و سختگیری هم داشتیم. طوری که غیر از دوتا هم‌اتاقیِ من، بقیمون اصلا می‌ترسیدیم بریم سر کلاس این! 😅

اون دوتا نامردا هم زبان بلد بودن یک مقداری. خلاصه که این کلاس رو به هر بهنونه‌ای که می‌شد و تا جایی که جا داشت ما می‌پیچوندیم.

آخ الان داره یادم میاد اون لحظه‌هایی که از خوابگاه پیاده می‌رفتیم تا آخر دانشگاه، که برسیم دانشکده‌ی نمیدونم چیچی و باز اون سالن هم آخرِ اون دانشکده بود و اون کلاس هم آخر یک راهرویی ته اون سالن بود. کلا ما کم استرس داشتیم که مکان کلاس هم مخوف‌ترین حالت ممکن بود!

آخ آخ، می‌نشستیم سرکلاس، همش به ساعت نگاه می‌کردیم که یک ربع بگذره و این استاد عزیز نیاد و ما بریم بیرون، آخی خیلی وقتا می‌رفتیم تا اول سالن، بعد می‌دیدیم که داره میاد و مارو بر می‌گردوند سر کلاس. 😅

فقط همین‌قدر بگم که سطح زبان من در این حد بود که روزای اول که استاد وسط کلاس داد می‌زد و می‌گفت “ریپیت افتر می”، من نمی‌فهمیدم چی میگه. 😬

بهترین استادی که در زندگیم داشتم

استاد استوار نامقی رو می‌گم، فکر می‌کنم با ارزش‌ترین نکات اول جوونیم رو از این فرد یادگرفتم.

بعد از چند هفته که از کلاس گذشت، استاد می‌اومد سرکلاس و همه چی به ما یاد می‌داد الا زبان، شوخی می‌کنم.

نکته اینجا بود که ایشون دکترای تخصصی “آموزش” زبان انگلیسی داشتن و بعدا من فهمیدم ایشون کلی تلاش کرد توی اون ترم که به ما یاد بده چطور زبان یاد بگیریم. و چندسال بعدش فهمیدم این استاد عزیز داشت نهایت تلاشش رو می‌کرد که به ما یاد بده چطوری یک موضوعی رو انتخاب کنیم برای یادگیری و چگونه اون موضوع و استعداد رو در خودمون شکوفا کنیم.

غیر از اون وقتایی که از ما می‌خواست چند جمله‌ای صحبت کنیم، بقیش جزء بهترین ساعتای من توی اون دانشگاه بود.

یادمه استاد می‌گفت وقتی دانشگاه درس می‌خوندم شبای امتحان بچه‌ها سرشون توی کتاب بود، اما من رادیو رو می‌ذاشتم روی موج انگلیسی و گوش می‌دادم و این یادگیری من بود. (در ادامه می‌گم یعنی چی)

یک نکته باحال اون زمان برای ما این بود که بچه‌ی استاد توی سن چهارسالگی اگر اشتباه نکنم به زبان انگلیسی کاملا مسلط شده بود و این رو به عنوان نمونه برده بود دانشگاه تهران فکر کنم.

نکته‌ی اصلی یادگیری زبان و مشکل مدرسه‌ها

استاد همیشه می‌گفت، شما چطوری فارسی یاد گرفتین؟ آیا همون اول توی سن یکی دوسالگی ازتون خواستن از روی کتاب یا تخته سیاه کلمه‌ها یا حروف رو بخونین؟ یا آیا گفتن توی دفترتون حروف رو یادداشت کنین؟

شما از همون اول توی شکم مادر فقط ‌می‌شنوین، یکی دوسال فقط “گوش ‌می‌کنین”، بعدش یواش یواش شروع به “صحبت کردن” می‌کنین، بعد توی سن شش هفت سالگی تازه شروع به یادگیریِ “خوندن” و “نوشتن” می‌کنین.

و این است مشکل مدرسه‌های ما در مورد آموزش زبان انگلیسی، حداقل زمانی که ما درس می‌خوندیم همون اول به ما حرف از خوندن و نوشتن می‌زدن.

یادگیری زبان فارسی در بچگی

این رو من از خودم می‌گم (پس احتمال اشتباه هستش) و گوشه‌ای از حرفای استاد استوار تاجایی که یادم میاد.

بچه اول فقط گوش ‌میده کم‌کم سعی ‌می‌کنن کلماتی رو به زبان بیارن، مثل مامان، بابا، آب، جیش و … 😄

یه نکته ریز هم بگم استاد خیلی تاکید داشت برای بچه‌ها مثلا شاهنامه پخش کنین حتی وقتی که توی شکم مادر هستن

به مرور کلمات تبدیل می‌شن به گزاره‌های کوتاهی که بچه اصلا نمی‌دونه چرا میگه فقط می‌دونه الان باید این رو بگه. یعنی وقتی تشنه‌ست، میگه مامان “آبه”.

کم‌کم گزاره‌های کوتاه بلندتر می‌شن و جملات طولانی‌تر و کامل‌تر میشن، ولی خب طبیعتا خطاهای گرامری زیادی وجود داره در حرف‌های بچه‌ها، که اون هم به مرور بهتر و بهتر می‌شه.

همه این‌ها از کجا شکل گرفت؟ بچه کتاب گرامر خوند؟ ماضی منقولِ کامل مطالعه کرد؟ 😒

تمام آموخته‌های ما برای زبان فارسی در مرحله اول از شنیدن نشأت می‌گیره.

بعضی‌ها می‌گن: ولی بچه‌ها سریع یاد می‌گیرن و ما اینطوری نیستیم، کاملا هم درسته، شما به اون سرعت یاد نمی‌گیری با این روش، ولی یاد می‌گیری.

خودت رو در معرض زبان قرار بده

با همون مثال بچه که بریم جلو، می‌فهمیم که اون بچه 24 ساعته در کنار خونوادش در معرض یک زبان قرار داره، پس ما هم باید تاجایی که ممکن هستش خودمون رو درگیر اون زبان کنیم و از همه چی مهم‌تر بحث شنیدن هستش.

من سال 2009 تازه شروع کردم به فیلم نگاه کردن بصورت جدی، یادمه اون زمان برای کنکور درس می‌خوندم و به خودم می‌گفتم اگر امروز خوب درس بخونی جایزت یک فیلم آخر شبه. اینکه سال رو میلادی گفتم، دلیلش اینه که همیشه بخاطر سال ساخت فیلم‌های اون موقع این سال یادم مونده 😇

چند وقتی گذشت و دوست عزیز ما علیرضای عزیز (ساقیِ فیلمِ اون موقع‌ِ من) به من پیشنهاد داد سریال فِرِندز رو ببینم، اولش که نگاه کردم خورد توی ذوقم، چون قدیمی بود ولی بعدش…

چرا سریال بهتر از فیلمه؟

ما می‌گیم بچه در معرض زبان هستش، نکته اینه که بچه در کنار یک سری آدمِ تکراری قرار داره همیشه و این باعث میشه اون با نحوه صحبت کردن اون‌ها، صداهاشون و غیره به خوبی ارتباط برقرار کنه، شاید اگر اون بچه رو هر روز ببریم توی یک خونه‌ی متفاوت، به اون سرعت نتو‌نه حرف زدن یاد بگیره.

به همین صورت وقتی فیلم نگاه می‌کنیم کلا نهایتا سه ساعتی با یک تعداد زیادی آدم با مشخصات گفتاری متفاوت در ارتباط هستیم و این اجازه‌ی تمرکز و خوی گرفتن با حرف زدن اون افراد رو به ما نمیده. اما در نقطه مقابل این، اکثر سریال‌ها نقش‌های ثابتی دارند و این موضوع شما رو به داشتن خونواده‌ای مثل اون بچه نزدیک‌تر می‌کنه.

فرندز چیز دیگری‌ست

شما با هرچی حال می‌کنین همون خوبه، ولی من به شدت با این سریال رفیق شده بودم، اصلا انگار اونارو می‌شناختم دیگه، جالبه بدونین من این سریال رو تا زمانی که می‌شمردم حداقل 15بار کامل از اول تا آخر دیدم (از یک جایی به بعد چون پراکنده نگاه می‌کردم دیگه نشمردم). الان یکی دوسال هستش که خیلی کم نگاه می‌کنم مثلا میانگین ماهی دو قسمت.

چطوری ببینیم؟

من اینطوری دیدم ولی اصلا نمی‌دونم درسته یا نه، طبیعتا آدم‌ها با هم خیلی فرق دارن:

اول یک بار کل سریال رو با زیرنویس فارسی دیدم که لذتش رو ببرم و ببینم اصلا داستان چیه، از بار دوم زیرنویس انگلیسی داشتم، گاهی هم یادمه دوتا زیرنویس می‌ذاشتم.

کم کم زیرنویسش رو گذاشتم کنار، یادم نیست بار چندم بود. ولی شما هرچه سریعتر این کار رو بکنین که بتونین بیشتر روی شنیدن تمرکز کنین.

درضمن خیلی وقتا می‌گم ای‌ کاش دفعه‌ی اولی که فرندز دیدم زبانم مثل الان بود، این‌رو یک فرندز نگاه کرده می‌فهمه. 😉

کلاس هم بریم؟

به نظرم حتما کلاس برید، کلاس خیلی خوبی‌ها داره، اینکه انگیزه میده شما ادامه بدین و تمرین و امتحاناتش شما رو هول میده که کار کنین.

نکته مهم دیگه اینکه در کلاس شما می‌تونین با دیگران تعامل داشته باشین.

فکر کنم سال 92 بود که باز هم به توصیه علیرضای عزیز بلاخره رفتم کلاس زبان. من تا اونجای عمرم غیر از مدرسه هیچ جای دیگه‌ای نرفته بودم 😄 کلا از کلاس و یادگیری و اینطور چیزها متنفر بودم. احساس می‌کردم اینا مال بچه سوسولاست، بچه پولدارا!

جوونی و نفهمی دیگه! 😔

علیرضا به من گفت و منم به رضا رفیقم گفتم، و با هم یک تابستون رفتیم آموزشگاهی برای تعیین سطح، وای که چقدر خندیدیم اون روز، طرف از من می‌پرسید چندتا برادرخواهر داری، من می‌گفتم یک بار دیگه بگو… چندبار تکرار کرد آخرم نفهمیدم. یا اینکه یک کیفی اونجا بود، نشون می‌داد میگفت این چیه؟ منم می‌دونستم اون بَگه، ولی دنبال یک کلمه بهتر بودم که یادم نمی‌اومد، آخرم گفت بابا بگه دیگه! 😅

بماند آخر گفت شما با اینکه خیلی خوبین بیاین برین همون سطح یک بشینین 😂

باتنبلی به هیج‌جا نمی‌رسیم

من بعد از تابستون که میخواستم برگردم دانشگاه، کلاسم رو کنار نذاشتم، یک مدل بود که آخر هفته فشرده برگزار می‌شد، جمعه از ساعت 8 تا 2 ظهر، منم همون رو رفتم.

یک توضیح مختصر بدم که بفهمین چه حرکت خفنی می‌زدم: من مشهد زندگی می‌کردم، دانشگاه هم شاهرود بود، از مشهد تا شاهرود با قطار بین 6 تا 8 ساعت راه بود، منم بچه ننه هرررر هفته می‌اومدم خونه! همه عالم مارو مسخره می‌کردن، می‌گفتم تو مهندس کامپیوتر نمی‌شی آخر، مهندس قطار می‌شی. 😅

حتی در این حد که ترم دو، من پنجشنبه صبح هم کلاس داشتم، ظهر میومدم راه آهن، تا شب می‌رسیدم مشهد، شب رو می‌خوابیدم، فردا هفت صبح می‌رفتم کلاس زبان تا عصر، باز چند ساعتی بودم تا آخر شب می‌رفتم راه‌آهن و برمی‌گشتم دانشگاه.

بعد از تابستون دیگه رضا رفیقم هم نیومد کلاس و تنهایی می‌رفتم ولی کلاس زبان رو دوست داشتم و اون چند سال رو با علاقه ادامه دادم.

فقط کلاس کافی هستش؟

به جرعت می‌تونم بگم درصد خیلی بالایی از کسانی که میرن کلاس زبان، نه اونهایی که چند ترم میرن و رها می‌کنن، اونهایی که تا آخر میرن رو میگم، اگر فقط به کلاس اکتفا کنن کارشون به جایی نمی‌رسه و بعد از یک مدت اون چیزهایی رو هم که یاد‌گرفتن از دست خواهند داد.

حتما به فیلم نگاه کردن، پادکست گوش دادن، متن انگلیسی خوندن و نوشتن و به صبحت کردن ادامه بدین. حتی اگر شده با خودتون صبحت کنین. پلتفرم‌هایی هم هستن که می‌تونید با افراد تماس داشته باشین و زبان تمرین کنین و صبحت کنین.

به هر نحوی که هست چند دقیقه‌ای رو روزانه درگیر زبان باشین.

از بقیه جلو بزن

من توی کلاس زبان همیشه از همه بهتر بودم، دلیلش هم این بود که فرندز زیاد نگاه کرده بودم 😄 یعنی گوشم پُر بود از زبان، و وقتی استاد مطلبی رو می‌گفت من توی ذهنم میگفتم آهاااا اونی که مثلا راس (یکی از کاراکترهای فرندز) میگفت این بود. این پٌر بودنِ گوشِ من باعث می‌شد هر قدمی که بچه‌های کلاس برمی‌داشتن من پنچ قدم بردارم.

الگو یاد بگیر

مدرسه‌های مسخره‌ی ما هرچی نداشت حداقل مجبورمون می‌کردن کلمه حفظ کنیم، پس دیگه وقتی سریال نگاه می‌کنین گیر کلمه نباشین و تمرکز رو روی چیزهای دیگه بذارین، کلمه رو به مرور با تکرار زیاد یاد می‌گیرین.

سعی کنین الگو یاد بگیرن. مثلا یک جمله‌ای که به نظرتون قشنگ هست رو یادداشت کنین و

مثلا این جلمه رو می‌شنویم:

  “Hi, I’m Chandler. I make jokes when I’m uncomfortable.”

حالا کلمه‌هایی که می‌تونن جایگزین بشن رو حذف می‌کنیم:

  “Hi, I’m ------. I make ------ when I’m ------.”

و به جاش واسه خودمون کلمه می‌ذاریم و هی تمرین می‌کنیم:

  “Hi, I’m Mojtaba. I make coffee when I'm sleepy.”

روزانه این‌ها رو بلند با خودتون تکرار کنین.

روان‌‌سازی زبان در دهان مبارک

معمولا افراد مهارت‌های دریافتی‌شون بهتر میشه از مهارت‌های تولیدی‌شون.

من فارسیم نمیاد و کِیلی فارسی بلد نیستم، منظورم از کلمات بالا (receptive و productive) هستند 😄

یعنی معمولا در شنیدن و خوندن قوی‌تر می‌شیم نسبت به حرف زدن و نوشتن.

من همیشه فکر می‌کردم حرف زدن سخترین مهارت هستش، بعدا یک استاد توی دانشگاه به ما اثبات کرد نوشتن سخت‌ترین هستش. بعدا فهمیدم راست می‌گفت.

حالا برای هرکدوم از این‌ها تمریناتی هست که من کاری ندارم، نکته‌ای که من دارم توی خاطراتم، در مورد حرف زدن هستش، من زبونم خوب نمی‌چرخید و همش دوست داشتم یهو تند چند جمله پشت سر هم حرف بزنم. یعنی آرزو شده بود واسه من.

گفتم خب بیا تقلب کنیم، یک مکالمه چند دقیقه‌ای رو حفظ کن که بتونی پشت سر هم حرف بزنی. و اینطوری شد که مثل دیوانه‌ها 15 دقیقه‌ی اول از قسمت اول سریال فرندز رو حفظ کردم، اگر چک کنید می‌بینید که اتفاقا خیلی هم سخت هستش.

منم که وقتی گیر بدم به یک چیزی تا انجامش ندم ول نمی‌کنم، همین باعث شد بلاخره جمله به جمله من تقریبا 15 دقیقه از اون رو حفظ کنم و پشت سر هم مثل بلبل حرف می‌زدم.

آیا این گویای این بود که من انگلیسی یاد گرفتم؟ نه، ولی خیلی حس خوبی به من می‌داد این کار، فکر می‌کردم دارم یاد می‌گیرم و پیشرفتی کردم.

فیدبک خونواده باحال بود، وقتایی که دور هم جمع می‌شدیم منو مینداختن وسط می‌گفتن حرف بزن، منم مثل این موجودات داخل سیرک، چند دقیقه‌ای همونایی که حفظ بودم رو بلغور می‌کردم و اینا هی ذوق می‌کردن 😄

این‌ها همه رو گفتم که بگم این کار اول از همه باعث شد زبون من به راحتی واسه کلمات انگلیسی توی دهنم بچرخه ولی خوبی‌های خیلی بیشتری داشت.

wink

حرفه‌ای شو

این کاری هستش که من نکردم، ولی شما بکنین.

من به جایی از زبان رسیدم که الان مشکلی در ارتباط برقرار کردن با کسی ندارم معمولا، لهجه‌م هم بد نیست و این هدف من بود و بهش رسیدم.

خلاصه که یادگیری هر زبانی تمامی نداره و توی یک سطح درجا نزنین.

خلاصه اینکه